انقلاب نامه

بی تو ما ماندیم و راهی ناتمام

انقلاب نامه

بی تو ما ماندیم و راهی ناتمام

بازخوانی مواضع و اصولی که رهبران نهضت در ابتدای انقلاب بیان کردند
بایگانی

اولین راهپیمائی میلیونی پرشکوه 16 شهریور

چهارشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۱ ب.ظ

محاسبه های قبلی این بود: روز عید فطر که حدود 200 هزار نفر راهپیمائی کردند ، آیا راهپیمائی روز 4 شوال(16 شهریور) می تواند به اندازه ی همان جمعیت بیاورد که لااقل شکوه آن شکسته نشود؟ این سوالات افرادی بود که خودشان را وارد می دانستند ، و نبض جامعه را در دست خودشان می پنداشتند. ولی تجربه نشان داد که آنجا که عامل نیرومند مذهب به کار می افتد محاسبه ها از کار می افتد، چقدر جمعیت آن روز آمد؟ بیش از یک میلیون نفر در این دومین راهپیمائی پرشکوه شرکت کردند. آن روز دوستان خواستند که من سر پیچ شمیران نماز را به جماعت بخوانم. نماز خواندم و گفتند: مسئولیت جهت دادن هم به عهده تو.

با عده ای از دوستان روحانی( از اعضاء جامعه روحانیت مبارز تهران بودند) حرکت کردیم، من به نظرم رسید که جمعیت را به سمت میدان آزادی ببریم. از پیچ شمیران تا میدان آزادی خیلی راه بود. عده ای غرغر کردند ، گفتند: مردم خسته شده اند و یا خسته می شوند. گفتم: بالاخره می رویم، و باید این راهپیمائی ادامه داشته باشد و تا غروب به آنجا می رسیم. رفتند ، آنجا ، مقدمات سخنرانی را فراهم کردند. همین طور که بین راه می رفتیم ، برخورد می کردیم به کامیون های مسلح و دو شب قبل هم گفته بودند، رژیم در روز 5 شنبه آماده برای شلیک و حمله است. همه بی اعتنا به این تهدیدها می رفتیم، زنها ، این خواهران شجاع ، دلیر ، زنده شده این انقلاب ، آن روز غوغا کردند. بخش عظیمی از جمعیت را خواهرها تشکیل می دادند. آمدند تا میدان آزادی. آنجا تدارکات نظامی از همه جا بیشتر بود و در عین حال اینها با مشت گره کرده در برابر این تدارکات ، شجاعانه شعار می دادند. انقلاب شده بود ، انقلاب، انقلاب چی؟ انقلاب اسلامی . خوب ، حرکت ادامه یافت گاهی کشمکش بود ، گروههای ملی گرا در تنظیم برنامه راهپیمائی خبر می دادند که خوب است، مدیریت دست ما باشد ، برای اینکه شما آقایان اهل تشکیلات و اداره نیستید، توده مردم هم که تشکیلاتی ندارند ، پس بگذارید ما تشکیلاتی ها کار را اداره کنیم. پاسخ جوانها این بود که به این آقایان بگوئید : به عنوان بخشی از مردم ، تشریف بیاورید ، ما با همه بی تشکیلاتی مان و با همه نداشتند سابقع تشکیلاتی ، عرضه راه انداختن یک راهپیمائی را داریم. غصه اش را نخورید. راهپیمائی های پرشکوه یکی پس از دیگری پرشکوه تر و پرجمعیت تر ادامه یافت. تا نوکر استعمار فرار کرد. پیروزی به قطعیت نزدیک شده بود ، اما یکی از همین جناح های ملی ، یک مهره از همین ها ، گوئی برای این روز آماده شده بود ، آمد به میدان و این طور گفت: "من می توانم مملکت را اداره بکنم. همه را بسپارید به من. انقلاب شده است، ملت به پاخاسته است ، شاه هم دیگر برگشتنی نیست. اما من هستم به جای او." که اینجا ، نوبت امت و امام و قهرمانان روحانی و ملت ، ( با آن وجدان بیدار آسمانیش، بود که همه ایستادند و گفتند: تو هم چیزی نیستی ، تو هم باید به دنبال او بروی و او را به دنبالش فرستادند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۱
موذن جامعه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی